اگر باید که دوخت
چشمی به راه دور
اگر باید که بود
دیواری از سکوت
اگر باید که ماند در حسرتی کهنه
اگر باید که بست هر لحظه زخمی نو
اگر باید که خورد
بغضی به طعم درد
اگر باید که سوخت
در آتش عشقی
دیریست منتظر چون سایه در زوال
در باید و اگر ، می پرسم از خودم
اگر باشد با او یار دگر
آیا باید که ساخت...؟!؟!
شاید این بار نه یک بار, دگر
لحظه ای از تو نظر بر گیرم
شاید این بار فقط این یک بار
به تو این حادثه را می گویم
که تو را در آغوش دگر می بینم
من تو را از تو گدائی نکنم
اگر از خاطر من می پرسی
که من از خاطر تو دلگیرم؟
تو بیهوده ز من رنجیدی
من از رنج تو می رنجیدم...
:: بازدید از این مطلب : 965
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16