نوشته شده توسط : asa

 

اگر دلمان می آمد شاید میکشتیمش!!!!

 اگر هفت روز وقت داشته باشیم چه

امروز چندم است؟من گمشده ام؟کاش میشد بر میگشتیم...دلم میخواهد گریه کنم

یعنی فقط هفت روز باقی است.و من تنها جلوی مانیتور سرد و بی روح

میگوین زندگی دلقک نکبتی:

کافه چی: همین است دیگر! زندگی ِ دلقکی ِنکبتی آخرش همین می‌شود که هیچ‌کس حوصله‌ات را ندارد! یک عمر می‌خندانی، خودت را بیخیال می‌شوی، همیشه حوصله‌ی همه را داری، اما نوبت خودت که می‌شود... نوبت غم و غصه‌ی خودت که می‌شود... وقتی دنیا روی سرت خراب شده و دنبال هم‌دم می‌گردی... دنبال یکی که حداقل یک ساعت برای تو دلقک بشود؛ نیست... یعنی پیدا نمی‌شود. همه برمیگردند به همان قالب اصلی خودشان... صبرشان تمام می‌شود... حوصله‌ات را ندارند... همان خودخواهی میشوند که بودن!
زندگی ِ دلقکی ِ نکبتی همین است آخرش...

و فقط هفت روز......................دیگر

به قوله یه دوست تو این دنیا یا باید مرد باشی یا مردت کنن وگرنه جایی برات نیست

ادامه مطلب:::::::::::::



:: موضوعات مرتبط: جک وخنده , ,
:: بازدید از این مطلب : 1093
|
امتیاز مطلب : 159
|
تعداد امتیازدهندگان : 47
|
مجموع امتیاز : 47
تاریخ انتشار : 16 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asa

جدیدا به این نتیجه رسیدیم که این وبلاگ رو ببندیم و به کل بریم در فیس بوک ولی بازم به این نتیجه رسیدیم که تعداد

فرند هایمان کم است..اما یک حرف خوبی یک دوست خوب زد این بود که فامیل که نمرده مخصوصا دختر خاله هایمان که

به تعداد موهایمان اند و چند خاله و دایی و دختر عمه و عمو پسر دایی ها و عمو و..........ازینا

و چند تا از دوستان خودمان اصلا دوستانی که در  همین لوکس بلاگ هستند و در آخر با رای اکثریت تصمیم بر این شد که

در هفتهی آتی هر کس مالبی که دوس داره رو تو وب بذاره و روزه آخر خدافظی کنیم ولی به عنوان یادگاری وب باقی بمونه

شاید در  آینده ای نه چندان دور و نزدیک عشقمان کشید بیاییم

اما همچنان در لایو کلوب هستیم و همچنان فعالیتمون رو تویه پیب ادامه میدیم

بعد از باز کردن فیس بوک حتما به شما اطلاع میدیم

اینم عکس یه نیمکت جالب به یاد خاطرات نیمکت خیس:

 



:: برچسب‌ها: نیمکت , فیس بوک , ,
:: بازدید از این مطلب : 547
|
امتیاز مطلب : 189
|
تعداد امتیازدهندگان : 59
|
مجموع امتیاز : 59
تاریخ انتشار : 13 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asa

 

داشتی میرفتی اروم اروم زیر بارون

پس چرا ندیدین شما زیر پاتون؟

دلت سنگ شده بود نمی دیدی کسی

برو برو ندارم دیگه بهت حسی

پستید شماها

تقاصمو ازش بگیر خدایا

عذابتو بفرست واسه این بی مروت

خار ذلیلش کن تو دست یه بی محبت

يه روز ميبينم جون مي كنه عشقت پيشم

با اون بودي چشمام توي چشمت بي شرم

من ديگه دارم داغونه عشقت ميشم

واسه دورنگيت بهت ميزنم اخر نيشم

دستام سرده عشقت بودو دلم گرمش

رفتي و نذاشتي بزنه دلم حرفش

دل و رفاقتو و عشق رسيد مرگش

درخت پر پرو بالم ريخت برگش

داغون شدم و تخريبم كردي رفتي

داشتم داد ميزدم تو نزدي حرفي

دلت سرد بودو دلم دنبال گرمي

من يه روز افتابي تو يه روز برفي

واسش دارم حرفي هركي هرچي بخواد

هنوز نشستم منتظر اون چشم سيات

اي خدا كاري كن بازم بياد

به حق همون خداييتو و بندگيات

.

 

 

 

 

بي تو من مي ميرم

يه روزي حقمو ميگيرم

ميشينم به انتظار

تا شايد اون روز بياد

.

بي تو من نمي مونم

مي دونم نمي تونم

عشق تو منو سوزوند

رفتيو دلم تنها موند

.

.

ميبينم يك روز

نشستي دلسوز

به غم عشقت

ميباره چشمت

.

تاريك شد روشنيم

خراب شد زندگيم

به حرفم كردي عادت

مرگ بر اين خيانت

 

.

 

بي تو من مي ميرم

يه روزي حقمو ميگيرم

ميشينم به انتظار

تا شايد اون روز بياد

.

شرمندم كه ميارم اسم خيانت

تو حتي نداشتي واسه دوستي لياقت

تا حالا تو اينه نگاه كردي قيافت

من اون چهرهي كريهتو كردم زيارت

ببين عزيزم عشقت يه عشقه بيمار بود

حالا نشستم و ميكنم سيگار دود

همجا مي توني بگي ... بيكار بود

همه هديه هايي كه دادمو بيار زود

خنجر از پشت زديو و تقاسشو ميبيني

يه روز جايي كه نشستم تو هم ميشيني

ميدوني كه نداره اين دوستي دووم

فقط واسه تو من بودم همزبون

من ساده دل خيال كردم مي خواي منو

بهت ميگفتم اگه منو مي خواي نرو

ولي تو زبون عاشقي نفهميدي

بهم گفتي پولات تموم شده بعد خنديدي

ميديم بي وفا ميشدي هر دفعه تو

منم عاشق بودم و مي موندم تو كف تو

حالا فهميدم گرگ بودي تو لباس ادم

از اين به بعد دستم اومد حساب كارم

انا اليه راجعون عشق مرد

از بس كه ازتون ضربه خورد

عرشياي مشرق شده عشق پاك

شما همتون بايد بريد زير خاك

 



:: موضوعات مرتبط: عشقی , شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 1146
|
امتیاز مطلب : 158
|
تعداد امتیازدهندگان : 47
|
مجموع امتیاز : 47
تاریخ انتشار : 8 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : asa

ممنون که به فکر من بودید

بعدا که مراسما تموم شد منم بر گشتم تمام ماجرا ار براتون تعریف میکنم

این یه قتل بود توی روزنامه جامجم هم نوشتن ولی راجع به پلیس دروغ گفتن شوهر خالهی منو پسر خالم رو

کولش میرسونه بیمارستان.

منم از  همینجا به خانوادهی خودم و به همهی دوستان این بزرگوار تسلیت میگم

پسره بیشور زد دو فرد مهم خانواده رو کشت بیشور پسرشو ببینم میکشمش عوضیه الاقه بی چشمو رو بی نزاکت

دعا کنید خالم خوب بشه حالش خیلی بده

کمند هم تیری که تو سرش زده بودن کارش رو تموم کرد کمندم منو ببخش واسهی همهی مسخره بازیای که سره

معشوقت میکردیم

اگه همون موقع که گفتیم این مارو به مرگ تهدید میکنه پلیس قبول میکرد الان هم کمند اینجا بود و هم عمو بهی

چه قدر با هم بستنی خوردیم

دلم تنگ میشه



:: موضوعات مرتبط: عشقی , ,
:: بازدید از این مطلب : 883
|
امتیاز مطلب : 156
|
تعداد امتیازدهندگان : 47
|
مجموع امتیاز : 47
تاریخ انتشار : 13 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ava

         تسلیت میگم عزیزم غم آخرت باشه

خدا به همهی بستگان صبر بده

 اگر عشق این قدر تلخه منم عشق رو دوس ندارم

امیدوارم شوهر خالت از کما بیاد بیرون بازم بریم باهم بستنی بخوریم

دوره همی یادش بخیر

دعا میکنم خوب بشه



:: موضوعات مرتبط: عشقی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2110
|
امتیاز مطلب : 148
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 13 مرداد 1389 | نظرات ()